این روزها نباید ملاحظه هیچ کس را کرد حتی اگر اون کس ادعا کنه عاشقته و یا حتی اگر رئیست باشه دچار سرگردانی روح شده ام افسردگی حاد گرفته ام به هر چه که میرسم بر می خورم به دیوار بتنی به بلندای اسمانی که هیچ راهی برایم نگذاشته است از فکر کردنهای بیهوده سرم در حال انفجار است دلم می خواهد بروم به یک جای دور یک جای دوری که اثری از هیچ دروغ و نیرنگی نباشد از بازی قایم باشک متنفرم از سکوتی که همان دروغ هست منتها به شکل شیک تر و محترمانه ترش دلم می خواهد خفه اش کنم پاهایم را بگذارم روی خر خره اش و محکم فشار بدهم اینقد محکم که چشمهای بادامی اش از حدقه در بیایند و نفسش به شماره بیفتد کثافت اشغال لعنتی هرزه گرد بدم می اید از هر چی ادم مزخرف بوقلمون صفت لعنت به تو بگذار حالا من می خواهم بی انصاف باشم
چــقدر روح مــحتاج فرصــت هــایـی ست کــه در آن هیــچ کـــس نبــاشد "
این روزها دوباره حال و هوای این جمله را پیدا کرده ام . احساس می کنم نیاز به کمی آرامش دارم و من از تنهاماندن و تنهایی متنفرم و این بلا دارد به سرم میاید وای خدای من تا به کی تنهایی حالا من محتاج اینم که پر از با تو بودن باشم!
چندوقتی بود خودخواهی یک نفر بدجوری ذهن و روانم را به هم ریخته بود . باورم نمی شد که مگر می شود یکی تا این حد از خودمتشکر و مغرور باشد . و حتی ذره ای برای عقاید دیگران احترام هم قائل نباشد ، و چون عادت ندارم اجازه بدهم ، یک موضوعی بیش از یکی دو روز ناراحتم کند ، بالاخره یک راهی برایش پیدا کردم .
نشستم به جای اینکه به خودپسندی کسی که رابطه ی چندانی باهم نداریم و گه گاهی شاید فقط یکی دو کلمه حالی از هم بپرسیم ، فکر کنم ، به همه ی دوستان خوبی که واقعا گلچینشان کرده ام و به عقاید و باورهایشان افتخار می کنم ، فکر کنم . راه حل خوبی ست . آرامش می دهد به آدم .
باور عجیبی دارم به این جمله که: آدم ها را باید از نوع حرف زدن و تفکرشان شناخت و این بزرگترین اشتباه من است که همیشه ادمها را از روی ظاهر ساده اشان میخواهم بشناسم فکر نکردن به این نوع ادمها بهتر از فکر کردن است کاش از تخت پادشاهی غرورش و دروغش ویران شود و روزی ببینم که سرش به سنگهای اندشه خورده است کاش بدانم این بشر لاف چه چیزی را می زند و دیشب در این فکر بودم که یهوه بمن قدرتی بدهد که بتوانم فکر پلیدش را بخوانم
وقت برای مردن و قضاوت کردن زیاد هست...اجازه نده زندگی ات را خودت یا به کمک دیگران آرام آرام زنده به گور کنی! این نقش توست! خودت را هم بکشی روزگار نقش دیگری به تو نمی دهد!! ولی تو می توانی از تمام توانت برای خوب در آوردن همین نقش استفاده کنی!! گاهی باید به کارگردان زندگی ات بفهمانی که مرد بازی کردن نقش های بهتری هستی!
اگه برای زندن بودن بیست و چهار ساعت بیشتر فرصت نداشته باشید چکار می کنید ؟